نگارشهای نگار
ازاین بیراهه ی تردید/ازاین بن بست می ترسم من ازحسی که بین ما/هنوزم هست می ترسم ته این راه روشن نیست/منم مثل تو می دونم نگو باید برید از عشق/نه می تونی نه می تونم نه می تونی برگردی/نه رد شی از تو این بن بست منم می دونم این احساس/نباید باشه اما هست دارم میترسم از خوابی/که شاید هر دومون دیدیم ازاینکه هر دومون باهم/خلاف کعبه چرخیدیم واسه کندن از این برزخ/گریزی غیردنیانیست نمی دونم ولی شاید/بهشت اندازه ی مانیست رنگها را از طبیعت به امانت می گیرم زیبایی آسمان و دریا را می ربایم آرامش کوه را شبانه شکار می کنم تا تو را در کنج یک رویا پیدا کنم و همه چیز را به تو ببخشم تماشایت کنم و بعد بگذارم بروی.... امروز به پایان می رسد از فردا برایم چیزی نگو! من نمی گویم: فردا روز دیگری است فقط می گویم: تو روز دیگری هستی... تو "فردایی " همان که باید به خاطرش زنده بمانم.... گاهی سکوت علامت رضا نیست.. شاید کسی دارد خفه میشود... پشت سنگینی یک بغض. هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت...گوگوش حرف دلمو خیلی قشنگ زد...
Design By : Mihantheme |